English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put on rudder U سکان گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
helm U سکان
helms U سکان
rudders U سکان
steerage U سکان
rudder U سکان
standard rudder U 51 درجه سکان
wheelhouse U اطاق سکان
wheelhouse U اتاق سکان
helms U سکان پرواز
wheelhouses U اطاق سکان
wheelhouses U اتاق سکان
afterpiece U پشت سکان
rudders U تیغه سکان
rudder U تیغه سکان
steering compass U قطبنمای سکان
wheel indicator U نشانگر سکان
trick wheel U چرخ سکان
elevators U سکان تعادل
elevator U سکان تعادل
joysticks U سکان هدایت
joystick U سکان هدایت
navigators U افسر سکان
navigator U افسر سکان
tiller flat U سکان پاشنه
the rudder of a ship U سکان کشتی
steering gear U دنده سکان
helms U اهرم سکان
pilot house U اطاق سکان
automatic steering device U سکان خودکار
tillers U دسته سکان
helmsman U مسئول سکان
kitchen rudder U سکان کروی
helmsmen U سکان گیر
helm U اهرم سکان
tiller U دسته سکان
helmsmen U مسئول سکان
off take rudder U سکان برداشتن
coxswain U سکان قایق
balanced rudder U سکان متعادل
coxswain U سکان گیر
helm U سکان پرواز
helmsman U سکان گیر
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
elevators U سکان بالا دهنده
tiller U دسته سکان قایق
elevator U سکان بالا دهنده
weather helm U سکان سمت باد
absolute joystick U سکان هدایت مطلق
helms U سکان کشتی یا قایق
helms U زاویه سکان از خط مستقیم
helm U سکان کشتی یا قایق
lee helm U سکان سمت پناه
rudder U سکان عقب هواپیما
rudder indicator U نشانگر تیغه سکان
lee helm U سکان کمکی ناو
tiller U اهرم سکان کشتی
tillers U اهرم سکان کشتی
shift the rudder U معکوس کردن سکان
skeg U حماله تیغه سکان
tillers U دسته سکان قایق
rudders U سکان عقب هواپیما
helm U زاویه سکان از خط مستقیم
shift the rudder U تغییر دادن سکان
steering wheels U چرخ سکان فرمان اتومبیل
pintle U محور عقب تیغه سکان
pilot rudder U تیغه سکان مانور ناو
steering wheel U چرخ سکان فرمان اتومبیل
job stick U سکان هدایت دسته فرمان
rudders U سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudder U سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
high tailed aircraft U هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
rate joystick U سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
nothing to the right U دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
weather helm U تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
hiking stick U دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
anti collision light U چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anti servo tab U بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
rudder post U ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
misplace U جا گذاشتن
take in U تو گذاشتن
placement U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
lays U گذاشتن
let U گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
placements U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
lay U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
load U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
run home U جا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
put U گذاشتن
place U گذاشتن
places U گذاشتن
placing U گذاشتن
leave U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
leaving U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
loads U گذاشتن
putting U گذاشتن
puts U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
overlaying U جای گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
overlay U جای گذاشتن
installs U کار گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
install U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
queues U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing U در صف گذاشتن در صف ایستادن
shutter U پرده گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
handles U دسته گذاشتن
regulater U قاعده گذاشتن
trust U امانت گذاشتن
reserving U کنار گذاشتن
putting a condition U شرط گذاشتن
trust U ودیعه گذاشتن
trusted U امانت گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
queued U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue U در صف گذاشتن در صف ایستادن
set down U بزمین گذاشتن
trusts U ودیعه گذاشتن
trusts U امانت گذاشتن
trusted U ودیعه گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
embed U کار گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
invest U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
to hang up U معوق گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
to grow in years U پابسن گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
point U نوک گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
to beat back U عقب گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
respects U احترام گذاشتن به
expose U بی پناه گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com